کد مطلب:330056 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:335

علی و عاصم
علی و عاصم

علی علیه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل «1» وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی كه در بصره بود، روزی به عیادت یكی از یارانش به نام «علاء بن زیاد حارثی» رفت. این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت. علی همینكه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت: «این خانه به این وسعت به چه كار تو در دنیا می خورد، در صورتی كه به خانه وسیعی در آخرت محتاجتری؟! ولی اگر بخواهی می توانی كه همین خانه وسیع دنیا را وسیله ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی؛ به اینكه در این خانه از مهمان پذیرایی كنی، صله رحم نمایی، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشكارا كنی، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهی و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی.»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 228

علاء: «یا امیرَالمؤمنین! من از برادرم عاصم پیش تو شكایت دارم.» «1»

- چه شكایتی داری؟.

- تارك دنیا شده، جامه كهنه پوشیده، گوشه گیر و منزوی شده، همه چیز و همه كس را رها كرده.

- او را حاضر كنید!.

عاصم را احضار كردند و آوردند. علی علیه السلام به او رو كرد و فرمود: «ای دشمن جان خود، شیطان عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خویش رحم نكردی؟ آیا تو خیال می كنی كه خدایی كه نعمتهای پاكیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی می شود از اینكه تو از آنها بهره ببری؟ تو در نزد خدا كوچكتر از این هستی.».

عاصم: «یا امیرالمؤمنین، تو خودت هم كه مثل من هستی، تو هم كه به خود سختی می دهی و در زندگی بر خود سخت می گیری، تو هم كه جامه نرم نمی پوشی و غذای لذیذ نمی خوری، بنابراین من همان كار را می كنم كه تو می كنی و از همان راه می روم كه تو می روی.».

- اشتباه می كنی. من با تو فرق دارم. من سمتی دارم كه تو نداری. من در لباس پیشوایی و حكومتم. وظیفه حاكم و پیشوا وظیفه دیگری است. خداوند بر پیشوایان عادل فرض كرده كه ضعیف ترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی كنند كه تهیدست ترین مردم زندگی می كنند، تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نكند. بنابراین من وظیفه ای دارم و تو وظیفه ای «2»